شازده کوچولو

شازده کوچولو

 

... شازده كوچولو روباه را اهلي كرد و چون ساعت جدايي نزديك شد ، روباه گفت : آه ، من گريه خواهم كرد . شازده كوچولو گفت : تقصير خودت است . من بد تو را نمي خواستم ، ولي خودت خواستي كه اهليت كنم . روباه گفت : درست است . شازده كوچولو گفت : ولي تو گريه خواهي كرد . روباه گفت:درست است . شازده كوچولو گفت :پس چيزي براي تو نمي ماند . روباه گفت :چرا مي ماند . رنگ گندمزار ها . سپس گفت :برو دوباره گلها را ببين . اين بار خواهي فهميد كه گل خودت در جهان يكتاست . بعد براي خداحافظي پيش من برگرد تا رازي به تو هديه كنم … شازده كوچولو پيش روباه برگشت و گفت :خداحافظ . روباه گفت :خداحافظ .راز من اين است وبسيار ساده است :فقط با چشم دل ميتوان خوب ديد . اصل چيزها از چشم سر پنهان است … همان مقدار وقتي كه براي گلت صرف كرده اي باعث ارزش و اهميت گلت شده است … آدمها اين حقيقت را فراموش كرده اند . اما تو نبايد فراموش كني .تو مسؤل آني مي شوي كه اهليش كرده اي . تو مسؤل گلت هستي .شازده كوچولو تكرار كرد تا در خاطرش بماند : من مسئول گلم هستم …

بخشی از داستان شازده کوچولو (Le Petit Prince) اثر آنتوان دو سنت اگزوپری



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 7 تير 1393برچسب:, ] [ 2:14 ] [ عماد کیان ]
[ ]